از اول نداشتمش که غصه ی از دست دادنش را بخورم.اما غصه ی این را می خوردم که چرا دیر شناختمش.آن هم وقتی که دیگر چاپش تمام شده بود و نیست در جهان شده بود.

بعد صدایش کردم و از ته دل خواستم که داشته باشمش.

فردایش اتفاق عجیبی افتاد و پس از مدت ها در یکی از سایت ها ،آن کتاب موجود شد.

بال درآورده بودم.شاد بودم.سریع به دوستم خبر دادم که می تواند به عنوان هدیه ی تولد من برای خریدش اقدام کند.خواهش کردم هرچه سریع تر پس از بازگشتش از مدرسه اقدام کند تا کتاب به دست کس دیگری نیفتد.قرارمان همین بود.که هرکجا کتاب را یافتم خبرش کنم.آن کتاب در فهرست هدایای تولدم بود.اما این مورد،مورد به خصوصی بود.نباید دست دست می کردم.نمی دانم چرا خودم نخریدمش.چرا کوتاهی کردم؟چرا؟

دم به دقیقه سایت را چک می کردم تا مطمئن شوم چشم های چپکی ندیده که کتاب عزیزم موجود شده.کتاب دست نخورده توی سایت باقی مانده بود و من همچنان در آسمان ها بودم.

اما ساعت 4 بعدازظهر آن کتاب فروش رفت و تمام شد.

همه چیز تمام شد.

تنها امیدم برای به دست آوردنش.

حالا غصه ی از دست دادن چیزی را می خورم که از اول نداشتمش اما می توانستم داشته باشمش.

 

از دست دادن چیزی که نداشتیم

دوست داشتن های اشتباهی

مستر منتالیست و دنیای جدید من

کتاب ,ی ,ها ,تمام ,سایت ,غصه ,غصه ی ,از دست ,شده بود ,دست دادن ,به دست

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود آهنگ جدید فیزیک هفتم تعمیرات تصفیه آب در شیراز تبسم زندگی پارکت کتاب شناخت بیمه گران وبلاگ شخصی العبد گز کرمانی